اشتباهات رایج مترجم ها
امروز یک سفارش ترجمه ده هزار کلمه ای را انجام دادم. به آخر متن رسیده بودم که هر چی زور زدم عنوان مطلب را بخاطر نمی آوردم. فکر کردم دچار فراموشی شده ام. اندکی تجسم و بعد متوجه شدم که در گرداب روتین غرق شده ام. یک بعد از ظهر پاییزی ده هزار کلمه ترجمه کرده ام، در حالی که یادم نیست محتوای سفارش در مورد چه موضوعی بود. آیا تجربه مترجم وی را به یک مترجم ماشینی تبدیل می کند. به یاد روزهای اول کار افتادم که تمامی سفارش هایی که انجام می دادم اندکی به دانش من اضافه می کرد. مترجم عمومی بودم و از هر موضوعی و رشته ای ترجمه می کردم. اما امروز …
تصمیم گرفتم اندکی در این مورد تحقیق کنم و ببینم فقط مشکل من است. اوضاع مترجم های تازه کار چطور است؟ آیا تجربه زیاد و تبدیل شدن به فرهنگ لغت سیار شما را به مترجم حرفه ای تبدیل می کند؟ نهایتا به این مطلب رسیدم و خواستم با شما در میان بگذارم.
توصیه کردن به تازه کارها و تصحیح اشتباهات مترجم های جوان کار ساده ای است. روزی ما هم چنین بودیم، تصحیح می شدیم، کنار زده می شدیم، اما من قدردان بودم. اما مترجم های حرفه ای، دیگر اشتباه نمی کنیم، به یک منبع معتمد تبدیل شده ایم. دستمزد بالا می گیریم. دیگر به دنبال توصیه همکاران نیستیم. به ماشین ترجمه تبدیل شده ایم. اما اشتباهات زیر را روزانه تکرار می کنیم:
اتکای بیش از حد به حافظه یا تجربه خود
البته داشتن تجربه موجب افزایش سرعت ترجمه، عرضه ترجمه های خیلی بهتر، درآمد ساعتی یا کلمه ای بیشتر می شود؛ اما آیا کار صحیحی است که خیلی به حافظه یا تجربه خود متکی بود؟ من این کلمه را قبلا دیده ام، یادم هست که این جمله را ترجمه کرده ام، متن مشابه زیاد ترجمه کرده ام – اینها همگی افکار یک مترجم مجرب است، افکاری مثبت و در عین حال گول زننده. وقتی زیاد به تجربه قبلی و حافظه خود متکی باشیم، کمتر کنجکاو می شویم، کمتر سئوال می کنیم، به متن می چسبیم و مثل ماشین پیش می رویم، بدون اینکه اندکی از محتوا را به دانش خود بیافزاییم.
جایگاه تحلیل متن و تحلیل محتوا در اینگونه اتکا کجاست؟ وقتی تازه فن ترجمه را می آموختیم، زیاد در مورد تجزیه و تحلیل متن، واژه یابی، ایده اصلی و مانند اینها آموزش دیدیم؛ حالا چطور؟ پاراگراف دوم را که ترجمه می کنیم، چیزی از پاراگراف اول بخاطر نداریم.
پیگیری نکردن پیشرفت ها
وقتی مترجم تازه کار بودیم، همه چیز را پیگیری می کردیم، روزنامه می خواندیم، رادیو به زبان مورد نظرمان مرتب بیخ گوشمان کار می کرد، مشترک خیلی از خبرنامه ها بودیم، با وجود نبودن اینترنت، پن پال و دوست مکاتبه ای داشتیم. اما امروزه با وجود اینترنت و سهولت ارتباط، هیچ تماسی نداریم، روزنامه نمی خوانیم، حتی وبلاگ دوستان را هم مرور نمی کنیم.
من به خودم می گویم، خیلی زرنگ باشم فلان سفارش را تمام کنم. امروز که باید سفارش شماره فلان را تحویل بدهم. آخر هفته این مطلب جالب را مرور می کنم، اما هنوز آن آخر هفته زبان بسته نرسیده است. فقط رئوس مطالب را می خوانیم و اخبار هم که. خلاصه مترجمی به روز هستم و در سی سال پیش غرق.
نگرش اونجا بوده ام، این را انجام داده ام
پس از چند سال کار، به سادگی می گوییم، بله کنفرانس این شکلی رو مترجمی کرده ام، در فلان جلسه عقد قرارداد فلان دستگاه من مترجم بوده ام، بله شرق اروپا رفته ام، هندوستان و چین چندین سفر داشته ام، کشورهای عربی قرارداد بسته ایم و مانند اینها. دیگر چیزی برایمان هیجان انگیز نیست. در اولین سفر خارجی به عنوان مترجم، یک هفته صرف انتخاب عینک آفتابی کردم؛ حالا صبح روز پرواز یادم می افتد که باید سفر کاری بروم.
اینگونه احساس تا حدودی طبیعی است. اما گاهی خیلی زیاد می شود و گفتار و کردار مترجم مجرب موجب از بین رفتن انگیزه مترجمان جوان و تازه کار می شود. سخت است که نگرش روزهای اول را داشت، اما رویکردی باید یافت و اندکی هیجان به کار افزود. وگرنه گاهی ایده های جالب را از دست خواهیم داد و در دانسته های خود غرق خواهیم شد.
نفرین دانش و آگاهی
این روزها متوجه شده ام که از مخفف ها، اسامی، ایده ها یا اسم افراد و شرکت ها طوری استفاده می کنم که انگار تمام دنیا نیز آنها را می دانند و می شناسند. دانش و آگاهی منبع غرور و افتخار است، نشانه تعلق و داشتن اطلاعات مرجح است. اما فراموش کرده ام که کسب این دانش سی سال طول کشیده است. ناگهان انتظار دارم که اطرافیان هم اینها را بدانند، از همکار تازه کار گرفته تا مغازه سر کوچه. گاهی هم به دیگران برچسب می زنم که پشت کوه زندگی می کرده اند.
تازه به این نتیجه رسیده ام که به عنوان یک مترجم مجرب و کار کشته (در اصل زمان کشته)، اگر می خواهم با دیگران ارتباط برقرار کنم (نمی خواهم روی آنها تاثیر بگذارم و فخر بفروشم)، بایستی از اطلاعات مرسوم و کلمات و اصطلاحات معمولی استفاده کنم.
فرش قرمز سالهای گذشته
همه در نقطه ای به این نتیجه می رسیم که قدیم ها خیلی بهتر بود. من هم مرتکب همین گناه می شوم. کار بیشتر بود، اعتبار بالاتر بود، ترجمه های ماشینی و google translate اعتبار مترجم را زیر سئوال نمی برد. با سفارش ویرایش ترجمه فلان مترجم روبرو نمی شدیم. کار کردن با موسسات راحت تر بود. این همه تکنولوژی وجود نداشت که عده ای را اغوا کرده و سفرهای تجاری خود را با یک مترجم ماشینی (اپلیکیشن گوشی اندروید یا گوگل ترنسلیت) شروع کنند و با ضرر فراوان یا عدم عقد قرارداد برگردند. این افکار موجب نگرش منفی شده و اگر تازه کاری از ما سئوال می کند، افکار منفی را به وی انتقال می دهیم.
آخر سر به این نتیجه رسیدم: سن و گذر عمر غیر قابل اجتناب است. کار نیکو کردن از پر کردن است. اشتباه در ذات بشر است و معصوم نیستیم. پس بهتر است هم مترجم مجرب و کار کشته ای باشیم که ترجمه های دقیق و کیفی به مشتریان خود تحویل می دهد و هم فردی مسن و عاقل باشیم که تجربه خود را به دیگران انتقال می دهد.
نتیجه گیری: تصمیم گرفتم دوباره هیجان را به زندگی خود بر گردانم. بنابراین یادگیری زبان چهارم را شروع کردم. این روزها و وقتی مشغول ترجمه سفارشات هستم، رادیو زبان کره ای بیخ گوشم کار می کند و روزی یک یا دو ساعت تلویزیون کره نگاه می کنم. به امید اینکه روزی یک سفر کاری برای ترجمه زبان کره ای هیجان تازه ای به زندگی مترجمی من وارد کند.