۴- عاطفی بودن و یادگیری
یادگیری به طور عام و یادگیری زبان خارجی به طور خاص با زمینه عاطفی که در آن یادگیری رخ می دهد، به هم گره خورده اند. بچه زبان مادری و یا زبان نزدیکان خود را بخاطر قرابت و ضرورت آنها برای رفع نیازهای اولیه خاص خود از طریق در آوردن صدا یاد می گیرد و رضایت عینی این نیازها را از طریق صداهای متناظر می آموزد. یادگیری چیزی که «زبان مادری» خوانده می شود (یا زبان مادری در خانواده های دو زبانه) از طریق تداعی ناخودآگاه رخ می دهد و به هیچ گونه کنترل منطقی وابسته نیست. از آنجایی که نیازهای یک نوزاد تا حدود زیادی به ارضای نیازهای فیزیولوژیک وی مربوط است و اینکه دنیا را با دهان خود کاوش می کند، اولین لغاتی که یاد می گیرد معمولا با مادر و ارضای نیازهای زیر در ارتباط است: هم هم، ماما، مه مه، بابا، پیپی.
این بدین معنی نیست که تا زمانی که وی بتواند صدایی درآورد که در یک رابطه عاطفی مهم با یک شی یا یک موقعیت عملیاتی باشد، بچه قادر به تفکر به همان شی یا موقعیت نیست. «افکار دارای شاخه های وسیع تری نسبت به زبان کلامی هستند و از نقطه نظر کارکردی قابل تفسیر هستند همانطور که ابعاد عمل با کامیابی قابل پیش بینی نتیجه نهایی در ذهن قابل تفسیر هستند (ماسوکو کوستا ای فونزی، ص۱۳).
به عبارت دیگر بایستی بپذیریم که افکار تحت کلامی وجود دارند که بر زبان کلامی مقدم هستند و خیلی پیچیده تر هستند: چه برای بزرگسالان و چه بچه ها؛ ابراز کلامی افکار همیشه تلاشی برای ساخت و ترکیب است، که ضرورتاً نیمی از چیزها را ناگفته می گذارد.
مطالعات خاص بر روی بچه های مبتلا به اوتیسم که بعلت بیماری از مابقی دنیا جدا هستند، زیرا عملکرد ارتباطی آنها رشد نکرده است و تکامل نیافته است؛ نشان داده است که ارتباط بین حضور (فیزیکی یا روانی) یک قیافه دائمی مسئول مراقبت آنها در ماه های اول زندگی و توسعه اوتیسم حیاتی است. توانایی برقراری ارتباط عمدتاً به صورت چیزی که ما عادی می دانیم، یعنی رابطه مادر و بچه، شکل می گیرد، گرچه مشارکت مادر ضروری نیست، شخص نایبی نیز می تواند جایگزین وی باشد (بتلهیم، ۱۹۵۰، ۱۹۶۷).
بطور فزاینده ای مشخص شده است که اوتیسم به علت مشکلات مختلفی رخ می دهد. برای مثال، شواهدی وجود دارد که ممکن است ژنتیک دخالت داشته باشد. همچنین شواهدی وجود دارد که نقشی برای ویروس به عنوان منشاء اوتیسم در نظر می گیرد. اگر مادری که قرار است بچه دار شود در سه ماهه اول حاملگی در معرض سرخک قرار گرفته باشد احتمال اوتیسم در بچه وجود دارد. آلاینده ها و سیتومگالوویروس نیز می تواند عامل وقوع اوتیسم باشد. ادسون اس.ام. در وبسایت سازمان اوتیسم را بخوانید (http://www.autism.org).
همانطور که منافع بچه زیاد می شود و دیگر به تغذیه و دفع محدود نمی شود، توانایی برقراری ارتباط و تفکر وی نیز گسترش می یابد. کلمات را می تواند در موقعیت های بازی یا در زمینه روابط اجتماعی یاد بگیرد، در هر دو حالت محرک را از دنیای خارج می گیرد که دارای اهمیت بنیادین برای رخداد موقعیت عاطفی (احساسی) است، موقعیتی که صدایی خاصی با آن در تناظر اولی و مقدم بین آوا-معنا و مهم – مهمتر در ارتباط است.
در این نقطه نوزاد سعی می کند صداهایی که می خواند با آنها ارتباط برقرار کند را باز تولید کند، از زبان بدنش (ارگان های آوایی) استفاده می کند و زمانی که موفق می شود، به این باور می رسد که ادای این صداهای خاص برایش عواقب قابل پیش بینی در دنیای خارج دارد، بنابراین پایه های برقراری ارتباط کلامی موثر را می سازد ….
در اینگونه موقعیت ها یادگیری زبان به صورت خودبخودی است نه ارادی یا از طریق تصمیم منطقی. این حقایق ما را به دو نتیجه گیری هدایت می کند:
- یادگیری زبان مادری (یا زبان های مادری) یک رویه ناخودآگاه است و منطق کنترلی ندارد؛
- چیزی که آموخته می شود با یک رابطه عاطفی (احساسی) مهم بین بچه و شخص یا شی یا عملی که گرایش به استفاده از آن کلمه یا آوا را برانگیخته است؛ گره خورده است.
در مرحله بعدی رشد و تکامل بچه، زمانی که توانایی تفکر راجع به مفاهیم انتزاعی شکل گرفته است، همین مفاهیم به شیوه ای مشابه کسب می شوند، مشروط به اینکه محیط خارجی بخوبی با محرک های هوشی و عاطفی مجهز باشد. فقدان این محرک ها و جایگزین ها برای تقلید کردن یا کسی که بچه بتواند با وی ارتباط برقرار کند، توانایی زبان آموزی وی در مجموع توسعه نخواهد یافت. این مسئله توسط حقایق واقعی که در ۱۷۹۳ رخ داد و توسط تروفوا در فیلم پسر وحشی نشان داده شد، نشان داده شده است (تروفوا، ۱۹۶۹).
همانطور که قبلا گفته شد؛ منظور این نیست که اگر شخص قادر به سخن گفتن نباشد، توانایی بسط ذهنی مسائل را نیز ندارد. ظرفیت بسط و گسترش ذهنی ایده ها که بچه ها قادر به ابراز کلامی آن نیستند، اما در ارزیابی ها و خیالپردازی ها و طرح های پویایی آنها به طور فراوان مستتر است، در دوران بعدی به صورت شواهد بلوغ قابل تشخیص است و توسط مجموعه ای از صدها پروتکل نمایش داده می شود، زمانی که فرد بالغ تجارب دوگانه خود از دوران کودکی در مورد خوب و بد را نمایش می دهد (مازوکو کوستا ای فونزی، ص۳۲).
خاطرات یک فرد بالغ از دوران بچگی خود فوق العاده شخصی بوده و از فردی به فرد دیگر متفاوت است، اما بطور کلی اگر بیشتر به عقب برگردد، تعداد این خاطرات کمتر می شود. در این نقطه فرد بالغ زبان مادری را فراگرفته است (بندرت دو زبان)، و بطور خودکار به آن زبان می گوید و می نویسد. به همین ترتیب رفتارهای خودکار دیگری از قبیل راه رفتن، خوردن یا رانندگی را بروز می دهد. این حقیقت که وی این فعالیت ها را انجام می دهد مصداقی بر این موضوع نیست که مسئله را باید در درون خود بشناسد و لحظه یا موقعیت واقعی یادگیری اینها را بداند؛ برعکس، در بسیاری از موارد این خاطرات با گذر زمان خنثی شده اند و اقدام نادانسته و ناخودآگاه تکمیل شده است، بدون اینکه بداند چه موقع، کجا و با چه کسی یا چطوری این عمل را یاد گرفته است.
«فراموشکاری» شیوه فعالیت مغز است و شبیه یکی از اصول اقتصاد است: تصور کنید چقدر سخت می شد اگر در هر بار خوردن بایستی تمرکز می کردیم، به تمامی حرکات مورد نیاز برای جویدن لقمه و قورت دادن آن فکر و تمرکز می کردیم. اگر در زمان رکاب زدن دوچرخه از خود بپرسیم دقیقا چکار می کنیم که روی دوچرخه تعادل داریم و سعی کنیم عمل را به صورت خودآگاه انجام دهیم، وقفه در انجام اتومات و خودکار عمل موجب به هم خوردن آن می شود و دارای اثرات مخربی است و در اینجا موجب به هم خوردن تعادل می شود، چیزی که به بطور اتوماتیک رخ داده بود.
بطور مشابه، زمانیکه می نویسیم یا می خوانیم، این کار را به صورت اتوماتیک و خودبخودی انجام می دهیم تا زمانی که تجربه خاصی ما را وادار می کند از خود بپرسیم: چه می دانیم، چطور این را می دانیم و آیا صحبت کردن به این شیوه یا نوشتن اینطوری برای ما مناسب است.
تاثیر متقابل زبان کلامی و زبان تحت گفتاری یکطرفه نیست بلکه تاثیری دو سویه است. گفتار زبان تحت کلامی را تفسیر و تلفیق می کند و در عین حال، همزمان تفسیری با واسطه تر و مستندتر از واقعیت استفاده می کند و نظم دقیق و قدرتمندتری به دانش و اقدامات ارادی می بخشد (مازوکو کوستا ای فونزی، ص۳۶). بعبارت دیگر، زبان کلامی یا گفتار به عنوان ساختار منطقی عمل می کند که در درون آن افکار، تصاویر، عواطف غیر کلامی را می توان سازماندهی کرد.
با توجه به اینکه این درجه از تغییر در دوران کودکی معمولا در دو سال اول زندگی رخ می دهد، و خاطرات این دو سال بسیار نادر بوده و اصلا خاطره ای وجود ندارد، کاملا روشن است فرد بالغی که در محیطی کار می کند که استفاده از زبان ضروری نیست (و بنابراین استفاده از افکار فرا زبانی)؛ بنابراین بطور کامل از این مکانیسم ها آگاه نخواهد بود.
همانطور که بچه رشد می کند از زبان تحت کلامی کمتر و کمتر استفاده کرده و به سمت استفاده بیشتر از کلمات گرایش پیدا می کند. اثبات قابل درک بودن زبان تحت کلامی این است که در بعضی از خانواده ها برادر بزرگتر می تواند سر و صدا و حرکات برادر کوچکتر خود را ترجمه و برگردان کند: “در رابطه گروهی بین بچه های یک خانواده، تفسیر و ترجمه سریع شیوه ارتباطی تحت کلامی برادر یا خواهر کوچکتر به کلمات قابل فهم که اغلب به سختی می توان به عنوان یک شیوه ارتباطی آن را فهمید؛ نشانگر کند بودن و تدریجی بودن انتقال از یک نوع برقراری ارتباط به نوع دیگر است(مازوکو کوستا ای فونزی، ص۳۹).
جمله آخر موضوع تفسیر و ترجمه را معرفی کرد و معانی مختلفی در بخش های بعدی این دوره پیدا خواهد کرد. در این مقاله به ریشه های ناخودآگاه آگاهی از زبان مادری پرداختیم. در درس های بعدی با سئوال خود-آگاهی زبان شناختی زبانی که فرا گرفته شده است، سروکار خواهیم داشت.
کتاب شناسی:
Bettelheim, B. Love Is Not Enough; The Treatment Of Emotionally Disturbed Children. Glencoe, Ill., Free Press, 1950.
Bettelheim, B. The Empty Fortress; Infantile Autism And The Birth Of The Self. New York, Free Press, 1967.
Massucco Costa, A. – Fonzi, A. Psicologia del linguaggio, Torino, Boringhieri, 1967.
Truffaut, F. Savage Boy [L’enfant sauvage], France, 1969.